داستان بازی در بازه زمانی سنگوکو ژاپن روایت میشود. کودکی از دل جنگ بیرون میآید و آموزش میبیند تا به یکی از حرفهایترین و مرگبارترین شینوبیها تبدیل شود. در یکی از روزها Owl، پدرخوانده کاراکتر اصلی، به او مأموریت میدهد که از ارباب کورو بههر قیمی محافظت کند، اما شینوبی داستان در مأموریت خود ناکام میماند و درحالیکه دست خود را از دست داده است، طعم مرگ را میچشد. Sekiro: Shadows Die Twice داستان عشق، نفرت و انتقام را روایت میکند. عشق به اربابی که هنوز ابتدای راه است و باید او را در مسیری طولانی و خطرناک همراهی کنید، نفرت از وقایعی که در این مسیر برای شما رخ میدهد و در انتها، انتقامی که لحظهبهلحظه ذهن شما را بهخود اختصاص داده است تا اعتبار از دست رفته بهعنوان یک نینجا بازگردد.
فرام سافتور این بار از یک کاراکتر از پیش تعیین شده و شخصی که دارای پسزمینهی داستانی است، برای داستان بازی استفاده کرده است و برخلاف ساختههای قبلی، شاهد داستانی هستیم که برای فهمیدناش نیازی بهگشتوگذار در محیط نیست. بااینحال جهان سکیرو پر از NPCهایی است که هرکدام سرگذشت و داستان مخصوص بهخودشان را دارند و بعضی از آنها هم در داستان اصلی تاثیر گذار خواهند بود. مورد دیگری که روایت داستانی سکیرو را جذاب جلوه میدهد، دیالوگهایی است که میان کاراکترهای بازی و شخصیت اصلی روایت میشود. شینوبی داستان با نام گرگ یک دست یا Son of Owl شناخته میشود، اما رفته رفته هویت جدیدی پیدا میکند و از طرفی صحبت کردن گرگ با سایر کاراکترها، باعث برقراری ارتباط میان بازیکن و کاراکتر اصلی میشود.
در حالت کلی، سکیرو با شروع خوب خود، یک داستان اولیه را در اختیار مخاطب قرار میدهد و رفته رفته با شاخ و برگ دادن مناسب آن را بهبهترین شکل ممکن تمام میکند. البته تصمیمهایی که در بازی میگیرید و آیتمهایی که کسب میکنید هم در پایان بازی تاثیر گذار هستند، زیرا Sekiro: Shadows Die Twice دارای چهار پایان مختلف است که بهموارد ذکر شده بستگی دارند. اصلیترین موردی که Sekiro: Shadows Die Twice را به بهترین بازی فرام سافتور تا به امروز تبدیل کرده است، گیمپلی بازی است. مبارزات و سیستم پیشروی در بازی و ارتقای کاراکتر بهنحوی است که با یک بازی کاملا جدید طرف هستیم. قطع شدن بازوی چپ Son of Owl باعث میشود که یک بازوی مصنوعی برای شما در نظر گرفته شود. بازیکنان بخشی از فعالیتها و مبارزات را از طریق این بازوی مصنوعی انجام میدهند. اصلیترین استفاده از دست چپ کاراکتر اصلی، قلابی است که باعث میشود از ساختمانها و درختها بالا بروید. همین مورد ساختار مخفیکاری و کشتن دشمنان بهصورت مخفیانه را سر راه شما قرار میدهد. بازیکنان در بخشهایی از بازی میتوانند بدون اینکه شخصی متوجه حضورشان شود، محیط را پشت سر بگذارند یا تمامی دشمنان را بهصورت مخفیانه از بین ببرند. همچنین وجود بوتهها و چمنزارها هم به این روند کمک میکند.
اگر عاشق مبارزات و کشتن دشمنان بهصورت نبردهای یکبهیک یا دسته جمعی هستید، سکیرو شما را حسابی بهچالش میکشد. در سری Souls بازیکنان با چرخیدن دور دشمنان و باسها میتوانستند اکثر بخشهای بازی را پشت سر بگذارند یا در Bloodborne نهایتا از جاخالی دادن هم استفاده میکردید، اما در Sekiro: Shadows Die Twice باید خیلی حسابشده مبارزه کنید. دلیل این گفته هم وجود مکانیزمهای مبارزهای جدید است. اولین موردی که با آن مواجه میشوید، قابلیت دفاع و پری (Parry) کردن ضربات دشمنان است. از طرفی در این بازی خبری از نوار استامینا نیست و با یک نوار جدید بهنام Deflect آشنا میشوید که سیستم استقرار (Posture) نام دارد. زمانیکه ضربات دشمنان را پری کنید یا به آنها ضربه وارد کنید، شاهد پر شدن یک نوار زرد رنگ خواهید بود. با پر شدن کامل این نوار دفاع حریف شکسته میشود و یک ضربه تمام کننده را وارد خواهید کرد. از طرفی این قواعد برای شما هم صدق میکند و اگر دفاعتان…
ادامه نقد را در زومجی مطالعه کنید >
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.